• مجمع عمومی شرکت مرکزی کارگزاران تهران نوبت دوم
    ۱۸ آبان ۱۴۰۱
    آگهی نوبت دوم دعوت به مجمع عمومی عادی بطور فوق العاده شرکت مرکزی کارگزارارن امور زیارتی استان تهران ) سهامی خاص( شناسه ملی 10102567775 با عنایت به حد نصاب نرسیدن تعداد سهامداران در جلسه نوبت اول مورخ 01/08/1401 بدینوسیله از کلیه سهامداران محترم دعوت می شود تا در جلسه نوبت دوم در …

  • ثبت نام کاروان های شرکت مرکزی کارگزاران
    ۲ آبان ۱۴۰۱
    جهت ثبت نام در کاروان های عتبات این شرکت میتوانید با شماره تماس 66438077 و 66438078 تماس برقرار نمایید.

  • آغاز مجدد ثبت نام کاروان های عتبات
    ۲ آبان ۱۴۰۱
      با عرض سلام و احترام خدمت مشتاق زیارت عتبات عالیات  بدینوسیله باطلاع می رساند ثبت نام کاروان هایشرکت مرکزی کارگزاران استان تهران از 1401/08/03 مجددا از سر گرفته خواهد شد. جهت ثبت نام در کاروان های مذکور به سایت atabatorg.haj.ir مراجعه و در منوی ثبت نام مقدماتی کد کارگزاری …

  • آغاز ثبت نام عتبات عالیات عراق تاریخ 1 الی 15 بهمن
    ۲۶ دی ۱۴۰۰
    آغاز ثبت نام عتبات عالیات عراق تاریخ 1 الی 15 بهمن از امروز ساعت 12 در سایت https://atabatorg.haj.ir/Login.aspx

  • آغاز ثبت نام عتبات عالیات عراق
    ۲۶ آبان ۱۴۰۰
    به اطلاع کارگزاران و مردم شریف ایران می رساند ثبت نام کاروان های عتبات عالیات عراق آغاز شده و هم اکنون همه عزیزان می توانند با مراجعه با سامانه ثبت نام عتبات جهت این امر مراجعه فرمایند.

  • واحد نقل و انتقال فیش حج تمتع و عمره شرکت مرکزی کارگزاران
    ۹ آبان ۱۴۰۰
    جهت انجام امور مربوط به انتقال فیش حج تمتع و عمره روزهای شنبه تا 4 شنبه از ساعت 9 الی 14 می توانید به شرکت مرکزی کارگزاران مراجعه نمایید. آدرس:                تهران، میدان توحید، خیابان نصرت غربی، بعد از کوچه کاظم بیگی پلاک 88 تلفن:               …

اخبار

نقش نهضت امام حسین (ع) در عزت جامعه اسلامی

گروه خبر: اخبار عمومی ۱ خرداد ۱۳۹۴
سوم شعبان مصادف با ولادت امام حسین (ع) سرور و سالار شهیدان و احیاگر حقیقت اسلام بود. هرچند در نگاه نخست پس از نهضت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ جز تعداد انگشت شماری از شیعیان بر باورهای شیعه باقی نماندند و اکثر یاران راستین ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ در روز عاشورا به فوز شهادت رسیدند، سکوت خفت بار برخی از مسلمانان نسبت به سلاطین جور شکست و جرأت امر به معروف و نهی از منکر در میان امت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رشد یافت و این‌‌ همان عزتی بود که امام حسین ـ علیه السلام ـ با قیام خونین خویش برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد.

نوشتار حاضر در صدد است با بهره گیری از حوادث تاریخی نخستین سال های پس از عاشورا، حقیقت مزبور را برای خوانندگان تبیین نماید.

برای درک میزان تأثیر نهضت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ بر عزت جامعه اسلامی، نخست باید در مورد ماهیت بنی امیه و وضعیت جامعه اسلامی قبل از نهضت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامی پس از نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ مورد بررسی قرار گیرد.

ماهیت، سیاست‌ها و اهداف امویان تا سال ۶۱ هجری

الف) مبارزه رو در رو با اسلام

بنی امیه، پیش از پیروزی اسلام قدرت بر‌تر مکه و حتی جزیرة العرب به حساب می‌آمدند؛ یعنی، هم از حیث نظامی و هم از حیث سیاسی و اقتصادی قدرت درجه اول شمرده می‌شدند. آنان پس از بعثت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت کردند، چرا که حاکمیت ارزشهای اسلامی را با منافع دنیوی خویش در تضاد می‌دیدند. از این روی به رغم تساهل با سایر ادیان مکه، با اسلام به سختی به مبارزه پرداختند. آنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و مسلمانان را تحت سخت‌ترین فشار‌ها قرار دادند، به طوری که مسلمانان برای حفظ دین و انجام مناسک خویش دست از مال و منال و خاندان خود کشیدند و بناچار به حبشه و مدینه هجرت کردند، ولی کفار قریش به سرکردگی بنی امیه همچنان به تعقیب آن‌ها ادامه داده افرادی را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادارند.

آنان سه جنگ سنگین، خونین و خسارت بار را بر حکومت نوپای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه تحمیل کردند و در برخی از این جنگ‌ها ضربه‌های سختی به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلی آنان در این جنگ‌ها قبل از هر چیز نابودی اسلام و کشتن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بود، ولی در پرتو مجاهدت های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ و اصحاب راستین آن حضرت و در سایه امدادهای غیبی خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و مکه را فتح کردند.

روز فتح مکه نیز ابوسفیان و فرزندانش تنها از روی ترس اسلام آوردند و سیاست دشمنی علنی و حمله از بیرون را به ستیز پنهان و نفوذ از درون تغییر دادند.

ب) نفوذ در حکومت اسلامی

آنان که از نابودی اسلام از طریق جنگ مسلحانه کاملا نومید شده بودند، این بار تصمیم گرفتند با نفوذ در ارکان جامعه اسلامی و اشغال مفصل های حساس دستگاه های تصمیم گیری جامعه، بار دیگر بر مسلمانان سیطره یابند. از این رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را به دست گرفتند. اول یزید بن ابی سفیان و بعد از مرگ او برادرش معاویه فرمانده نیروهای نظامی و حاکم شام شدند. (۱) آن‌ها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ریاست دفتر عثمان و فرمانداری کوفه و مصر را نیز تصاحب کردند و (۲) از آنجا که فرمانداری کوفه بر تمام مناطق ایران نیز نظارت داشت، می‌توان گفت ایران هم تحت نفوذ بنی امیه قرار گرفت.

ج) عملیات استحاله

آنان پس از نفوذ در دستگاه های اجرایی و اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکی از مهم‌ترین روش های استحاله آن‌ها، شکستن حرمت احکام اسلام از طریق رواج فساد اخلاقی و اقتصادی و اداری و تحریک احساسات مسلمانان بود. برای روشن شدن بحث به نمونه‌های زیر توجه کنید؛

۱ ـ ولید بن عقبة بن ابی معیط رسما در کوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخواری استفراغ کرد. این عمل، سخت مسلمانان کوفه را خشمگین ساخت، به طوری که یکی از نمازگزاران (عتاب بن غیلان) گفت: «و الله لا اعجب الا ممن بعثک الینا والیا و علینا امیرا؛ (۳) قسم به خدا جز از کسی که تو را والی و امیر ما قرار داده تعجب نمی‌کنم».

۲ ـ سعید بن عاص رسما به مردم کوفه گفت: «انما هذا السواد فطیر لقریش؛ (۴) سرزمینهای سرسبز عراق، کالای بی‌مقدار قریش است».

این سخن بیانگر به یغما بردن حقوق فاتحینی بود که با جانبازیهای خود این مناطق را فتح کرده و اکنون براساس حق اسلامی خویش می‌بایست از محصولات آن استفاده کنند. از این رو اعتراض مردم را برانگیخت؛ مالک اش‌تر فرمود: «اتجعل ما افاء الله علینا بظلال سیوفنا و مراکز رماحنابستانا لک و لقومک؟ (۵) آیا این [زمینهای سرسبزی را] که خداوند در ازای شمشیر زدن‌ها و فرود آمدن نیزه‌هایمان به عنوان غنیمت به ما عطا فرموده، مال خود و قومت می‌خوانی؟».

۳ ـ عبدالله بن سعد بن ابی سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونه‌ای که عده زیادی از مسلمانان از مصر به مدینه آمده و از او شکایت کردند ولی شکایت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گردید، زیرا هنگام بازگشت در میان راه غلام عثمان را در حالی که حامل نامه‌ای برای عبدالله بن سعد بود دیدند، مشکوک شده نامه را گشودند، معلوم شد حاوی دستوری از طرف عثمان به عبدالله بن سعد مبنی بر دستگیری و به دار کشیدن برخی از معترضان است. (۶) این امر آتش خشم آنان را برافروخت و از‌‌ همان جا راهی مدینه شدند و علیه عثمان انقلاب کردند.

این برخورد‌ها مردم شهرهای مختلف را به تنگ آورد تا آنجا که خواهان عزل عثمان شده، او را کشتند.

د) قدرت طلبی معاویه و فروپاشی حکومت دینی

معاویه گمان می‌کرد با کارشکنی های بنی امیه و عزل عثمان حکومت به دست او خواهد افتاد، روی همین جهت به زبان از عثمان حمایت می‌کرد ولی در عمل زمینه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم می‌ساخت. وی دوازده هزار نیرو در شام به عنوان حمایت از عثمان بسیج کرده بود، ولی کمی بیرون از شهر شام آن‌ها را متوقف نمود و از ادامه حرکت آنان به سوی مدینه ممانعت کرد. سپس خود به مدینه آمد و به عثمان گفت: آمده‌ام تا از نظر شما مطلع شوم، آنگاه برگردم و نیرو‌ها را بیاورم. عثمان کید او را فهمید و گفت: «لا و الله، و لکنک اردت ان اقتل فتقول: انا ولی الثار؛ قسم به خدا! چنین نیست. تو می‌خواهی من کشته شوم و تو بگویی من صاحب خون [عثمان] هستم». (۷)

معاویه دنبال فرو افکندن حکومت عثمان و تحکیم قدرت خویش بود، ولی با تلاش بزرگانی چون مالک اشتر و عمار یاسر و محمد بن ابی بکر، مردم بعد از قتل عثمان با علی ـ علیه السلام ـ بیعت کردند و بنی امیه به هدف خود یعنی بنیانگذاری سلطنت اموی نرسیدند. البته آنان آرام ننشستند و عملیات تضعیف حکومت دینی را با تغییر شیوه ادامه دادند.

امام علی ـ علیه السلام ـ ماهیت ضد اسلامی آنان را می‌شناخت به طوری که می‌فرمود: «و الذی فلق الحبة و برا النسمة ما اسلموا ولکن استسلموا و اسروا الکفر؛ قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، آن‌ها اسلام نیاوردند لکن به ظاهر تسلیم شده‌اند و کفر خود را پنهان کرده‌اند». (۸)

و شاید به همین جهت در‌‌ همان روزهای نخست خلافت، همه کارگزاران اموی را عزل کرد. (۹)

امویان این بار علاوه بر ادامه استحاله درونی جامعه اسلامی از طریق ایجاد اختلاف بین گروه‌ها و دسته جات بیعت کننده با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ همزمان مبارزه علنی و بیرونی را مانند صدر اسلام آغاز کردند. ابتدا طلحه و زبیر را به جنگ با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ تحریک کردند. مروان بن حکم علنی در جنگ جمل شرکت نمود و اوضاع را به دقت زیر نظر داشتريال به گونه‌ای که وقتی علائم پشیمانی را در طلحه مشاهده کرد، در‌‌ همان میدان نبرد از پشت به سویش تیر افکند و او را از پای در آورد. (۱۰)

معاویه نیز به محض اطلاع از بیعت مردم با علی ـ علیه السلام ـ طی نامه‌ای بیعت خود را با طلحه و زبیر اعلان کرد و از آن‌ها خواست به خونخواهی عثمان برخیزند. (۱۱)

سپس در جنگ صفین خود مستقیم روبه روی امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ قرار گرفت و وقتی از پیروزی نظامی در میدان نبرد نومید شد از طریق تزویر و تطمیع عناصر فرصت طلب، سپاه کوفه را فریفت و بدین وسیله مقاومت سپاه حضرت را شکست و دست به غارت شهرهای تحت نظارت و حکومت علی ـ علیه السلام ـ زد و سرانجام با بهره گیری از زر و زور و تزویر اقتدار حکومت امام علی ـ علیه السلام ـ و فرزند گرانقدرش امام حسن ـ علیه السلام ـ را متلاشی کرد.

در ‌‌نهایت به سال ۴۱ هجری با شهادت امام علی ـ علیه السلام ـ زمینه فروپاشی حکومت دینی و تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت طاغوتی فراهم آمد و معاویه رسما در سخنرانی خویش در میان جمعیت کوفه پس از صلح امام حسن ـ علیه السلام ـ گفت: «انی ما قاتلتکم لتصلوا و لالتصوموا و لالتحجوا و لا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک انما قاتلتکم لاتامر علیکم؛ (۱۲) من با شما نجنگیده‌ام تا نماز گزارده و روزه گرفته و حج بجا آورید و زکات بپردازید. شما این‌ها را انجام می‌دهید. من با شما جنگیده‌ام تا بر شما حکومت کنم».

بنی امیه با همه تلاش هایی که کردند، به هدف نهایی خویش که هدم و مسخ اساس دین بود نایل نیامدند و معاویه تحت فشار افکار عمومی شعائر اسلامی را رعایت می‌کرد و به حریم اعتقادات و اصول و فروع دین تجاوز علنی و رسمی نمی‌کرد، ولی از استمرار حیات شالوده‌های دین غمگین و ملول بود. این حقیقتی است که وی در ملاقات با مغیرة بن شعبه ابراز داشته است.

مغیره از او درخواست کرد: حال که به قدرت رسیده‌ای قدری با بنی هاشم ملایم‌تر رفتار کن تا نام نیکی از خویش باقی گذاری. اما معاویه محو شدن نام خلیفه اول و دوم را شاهد آورده، با اشاره به شهادت به رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در اذان های پنجگانه گفت: «و‌ای ذکر یدوم بعد هذا؛ (۱۳) پس از این دیگر چه نامی خواهد ماند؟».

معاویه از زنده بودن نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در جامعه سخت ناراحت بود و اگر فرصت مناسبی می‌یافت، یاد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را از خاطره‌ها محو می‌کرد.

ه) یزید و عزم نابود کردن اساس دین

معاویه تا زمان مرگ به هدف خویش نرسید ولی یزید سیاست پنهان پدر را آشکارا دنبال کرد و با عزم نابود کردن اساس دین و انکار رسالت و وحی و نبوت و معاد و قیامت و گرفتن انتقام کشته‌های کفار قریش در جنگ بدر به میدان آمد. بهترین گواه بر این مدعا سخنی است که هنگام ملاقات با سر مطهر حسین بن علی علیهما السلام بر زبان جاری کرده و در حقیقت با گفته خویش کفر خود را علنی نمود.

او این شعر را در آن هنگام قرائت کرد؛

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل

لست من خندف ان لم انتقم

من بنی احمد ماکان فعل (۱۴)

«ای کاش بزرگانم که در جنگ بدر کشته شدند حضور داشتند و جزع و ناله قبیله خزرج را از ضرب نیزه می‌شنیدند.

بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند، نه خبری [از آسمان] آمده بود و نه وحی نازل شد. من از قبیله خندف نباشم اگر از فرزندان احمد به خاطر آنچه انجام داده انتقام نگیرم».

بیت نخست از این ابیات، شعری بود که ابن زبعری یکی از کفار مکه هنگام پیروزی کفار در جنگ احد سروده بود. (۱۵)

تمسک به این اشعار نشانگر آن بود که اساسا یزید می‌خواهد تیر خلاص را به پیکره نیمه جان دین بزند.

بنابراین تا قبل از یزید، بنی امیه موفق شدند حکومت دینی را فرو ریخته، ارزش های اصیل اسلامی جامعه را به ارزش های بدیل جاهلی تغییر دهند، ولی از این پس بنای نابودی و مسخ اساس دین و ارکان و اصول آن را در سر می‌پروراندند. از این روی، وقتی یزید روی کار آمد، سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به این راز پنهان و هدف شوم اشاره نموده فرمودند: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ دیگر باید فاتحه اسلام را خواند که امت [اسلامی] به حاکمی مانند یزید مبتلا شده باشد». (۱۶)

فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تا عصر عاشورا

الف) احیاء تعصبات قومی و قبیلگی

پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بار دیگر تعصبات قومی و قبیلگی در میان مردم زنده شد و دقیقا به خاطر همین عصبیت‌ها در بیعت با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ سستی به خرج داده، افسار جامعه را به دست کسانی سپردند که خود بار‌ها به ضعف و ناتوانی خویش برای اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند. عمر در مورد تأثیر تعصبات قومی در کنار گذاردن امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ به ابن عباس گفت: «قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنی هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید». (۱۷)
 
ب) تجمل گرایی

وقتی دست جامعه اسلامی از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددی گردید؛ مشکلاتی چون، تبعیض در تقسیم بیت المال، بی‌مبالاتی نسبت به مسائل فرهنگی و حفظ دستاوردهای عصر بعثت، بی‌توجهی به پاسداری از ارزش‌ها، روی کار آمدن شخصیت های فرومایه و مسأله دار، حذف چهره‌های شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بی‌اعتمادی، پیدایش بدعت های ناروا، و سرانجام مهم‌ترین آن‌ها رواج تجمل گرایی و دنیاطلبی که مادر بسیاری از مصائب شد. یاران نزدیک پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانه‌های متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بی‌درد مبدل شدند. مسعودی آمار ثروت برخی از آن‌ها را به شرح زیر نقل کرده است.

طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمین های عراق و بیش از این مقدار از زمین های شرات، درآمد داشت.

زبیر: خانه‌ای وسیع در بصره داشت که پایگاه تجار و ثروتمندان بوده و خانه‌هایی در مصر و کوفه و اسکندریه، و نیز پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار کنیز و [غلام] داشت.

عبدالرحمان بن عوف: صد اسب، صد شتر و ده هزار گوسفند داشت، به علاوه سهم هر یک از چهار زنش پس از مرگش از یک هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید.

زید بن ثابت: یکصد هزار دینار اموال منقول و غیرمنقول داشت و طلا‌هایش را با تبر بین وراث تقسیم کردند.

عثمان بن عفان: یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم و زمین های کشاورزی در وادی القری و حنین و ... به ارزش یکصد هزار دینار و تعداد زیادی اسب و شتر داشت. (۱۸)

ج) انحراف خواص و عوام

وقتی خواص اصحاب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به دنیا چسبیدند و ارزش های دینی را فراموش کردند، رفته رفته سنت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جای خود را به سنتهای جاهلی داد و بسیاری از اصحاب در زبان از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یاد می‌کردند و در عمل بر خلافت سیره آن حضرت عمل کرده از روشهای دوران جاهلیت پیروی می‌نمودند. در چنین شرایطی زمینه رشد مجدد امثال معاویه فراهم آمد، زیرا آن‌ها بیش از سایران در اشرافیت سابقه داشته و زندگانی شاهانه‌ای در شام برای خود رقم زده بودند.

وقتی ارزش‌ها تغییر کرد و سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه امر به معروف و نهی از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید، چون امتیاز آن‌ها به اموری بود که امروز رنگ باخته بود.

از سوی دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام شد. آن‌ها نیز بنا بر معیارهای دوران جاهلیت نو ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش می‌کردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه اشراف ضعیف الایمان را می‌پذیرفتند.

د) سلطه بنی امیه و تحقیر مسلمانان

حاصل این فرایند این بود که بنی امیه به آسانی بر مردم مسلط گشتند، به طوری که اگر در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به عنوان یک حزب شکست خورده سیاسی در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامی می‌نشستند، پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتی اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید می‌کردند.

ابن ابی الحدید می‌نویسد: در اواخر خلافت عثمان، معاویه در جمع بزرگان اصحاب حاضر شد و به بهانه دفاع از عثمان با کمال جسارت آن‌ها را تحقیر کرد و خود و پدران بت پرستش را به نیکی و بزرگی ستود. او گفت: «ای مهاجران، شما می‌دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گم نام بودید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شما رتق و فتق می‌شد، تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زود‌تر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافته‌اید، بطوری که امروز می‌گویند: رهط فلان، آل فلان، وگرنه پیش‌تر شما قابل ذکر نبودید». طبق گزارش تاریخ، همه اصحاب حاضر در مجلس سخنان تحقیرآمیز معاویه را تحمل کردند. تنها کسی که در مقابلش ایستاد، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ بود. آن حضرت فرمودند: «ای پسر زن کثیف، تو را چه به این حرف‌ها...». سپس برخاستند و از مجلس خارج شدند. (۱۹)

ه) ضعف و ذلت خواص و عوام

این ماجرا از یک سو میزان سلطه بنی امیه و از سوی دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبت به آنان نشان می‌دهد. وضع به گونه‌ای شده بود که اگر کسی از بنی امیه مرتکب جنایتی می‌شد و طبق دستورات شرع مستوجب حد شرعی می‌شد، مسلمانان جرات نمی‌کردند حد الهی را بر او جاری کنند.

طبق نقل مسعودی، وقتی ولید به جرم شراب خواری محکوم به شلاق شد، کسی از اصحاب جرأت نکرد، حد را بر او جاری کند، تا اینکه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند. (۲۰)

این ذلت و خواری در برابر بنی امیه و احساس وحشت و خود باختگی در برابر امویان، محصول سیاست تساهل خلیفه اول و دوم در برابر بنی امیه و سیاست های غلط آنان در زمینه امور اقتصادی و فرهنگی جامعه بود که با ضعفهای شخصیتی و تعصبات قومی و بی‌مبالاتی مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن ـ علیه السلام ـ و سلطه معاویه بر کل جهان اسلام به اوج خود رسید. بطوری که معاویه در دوران خلافت خود به آسانی می‌توانست قیام متنفذ‌ترین شخصیت های شیعه را در کانون مخالفان خود یعنی کوفه در نطفه خفه کند، کما اینکه به آسانی قیام حجربن عدی کندی را کنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رساند.

در سایر شهرهای حجاز و مصر و ایران و غیره نیز وضع به همین منوال بود. ترس از بنی امیه در کانون دلهای مسلمانان نشسته بود. یا از آن‌ها می‌ترسیدند و یا از پیروزی بر آن‌ها نومید شده، نسبت به عملکردشان بی‌تفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده به آن‌ها پیوستند.

از این روی وقتی سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ قیام خویش را آغاز کرد، برخی مانند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن مطیع تلاش می‌کردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند.

و برخی دیگر همچون احنف بن قیس چون پست و مقام و مال و منالی نزد سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ نمی‌دیدند، از یاری آن حضرت سرباز زدند.

عبدالله بن جعفر به حضرت گفت: «از راهی که برگزیده‌اید برایتان نگرانم که مبادا به هلاکت شما و نابودی اهل بیتتان بیانجامد». (۲۱)

عبدالله بن مطیع گفت: «و الله اگر آنچه [امروز] در دست بنی امیه است [یعنی حکومتشان را] بطلبی، شما را می‌کشند و اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسی نمی‌هراسند». (۲۲)

این جملات حاکی از آن است که ترس از بنی امیه در دل های برخی لانه کرده، از پیروزی بر آن‌ها مأیوس شده بودند و برخی دیگر تحت نفوذ فرهنگی بنی امیه، عقاید دنیامدارانه و مال پرستانه و جاه طلبانه پیدا کردند. و شاید از همین رو عوام مردم به پیروی از خواص روحیه شهادت طلبی و ظلم ستیزی را از کف داده و از امر به معروف و نهی از منکر دست شستند و در عین علاقه به سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا از شرکت در نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ دوری جستند.

بنابراین در جمع بندی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت امام حسین ـ علیه السلام ـ باید گفت: در جامعه آن روز حکومت دینی از بین رفت، خلافت به سلطنت مبدل گردید، ارزشهای دینی مسخ شده، جامعه از فرهنگ دینی تهی شد و مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت، تسلیم وضع موجود گردیده از اصلاح امور نومید شدند.

زیرا امویان با در دست گرفتن حکومت و تبدیل حاکمیت دینی به سلطنت و پادشاهی، عزت و اقتدار مسلمانان را از بین بردند و با اهانت به ارزش‌ها و هتک مقدسات، عزت اسلامی مسلمانان را پایمال ساختند. اکنون یزید می‌خواست با مسخ اصول و فروع و فروپاشی ستون‌ها و شالوده‌های اساسی اسلام چون وحی و نبوت و نماز و روزه و حج، آخرین ضربه را بر پیکر جامعه اسلامی بزند و به مسلمانان اعلان کند که اسلام هیچ خیری برای آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره جامعه را دارد و نه مایه عزت افراد است.

تأثیر نهضت عاشورا در احیای عزت امت اسلامی

در چنین وضعی سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به مبارزه برخاست و به امویان و دشمنان اسلام فهماند که قدرت غیرت اسلامی به حدی است که اگر در کالبد یک جمع کوچک دمیده شود می‌تواند بنیان یک حکومت جبار و قدرتمند را به لرزه درآورد. اسلام می‌تواند مایه عزت مسلمانان در برابر ظلم ظالمان و ملامت ملامتگران و تحقیر و تمسخر کفار باشد.

قیام سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنی امیه تا حد زیادی از بین برد؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیامهایی که هر یک نشانگر رشد غیرت دینی جامعه اسلامی و پیام آور عزت مسلمانان است.

ناگفته پیداست مهم‌ترین کار کرد قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ حفظ و بقای اسلام بود. بنی امیه در زمان خلافت یزید در پی ویران کردن بنیادهای دین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یعنی توحید و نبوت و نماز و روزه و... بودند، ولی امام ـ علیه السلام ـ با حماسه خونین خویش چهره کریه بنی امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیت و مقبولیت بنی امیه، بقای اصول اعتقادات و مسلمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتی ابراهیم پسر طلحة بن عبیدالله در شام از امام سجاد ـ علیه السلام ـ پرسید [اگر در جنگ جمل جدت پیروز شد] حالا چه کسی پیروز شده است؟ امام ـ علیه السلام ـ در پاسخ او فرمودند: «اذا اردت ان تعلم من غلب، و دخل وقت الصلاة، فاذن ثم اقم؛ اگر می‌خواهی بدانی چه کسی پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن». (۲۳)

این سخن نشانگر آن است که هدف نهضت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ در درجه نخست حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر ماذنه‌های جامعه بود، چرا که اگر این مؤلفه‌های مهم از صفحه جامعه محو می‌شد دیگر چیزی از اسلام نمی‌ماند.

البته کارکرد نهضت عاشورا تنها در این مقوله خلاصه نمی‌شود. نهضت ابی عبدالله در احیای فرهنگ شهادت طلبی و ایثار و ظلم ستیزی و نفرت انگیزی نسبت به سلاطین اموی و بازگشت به سوی اصالتهای عصر نبوی نقش مهمی ایفا نمود و همه این‌ها موجب بازگشت عزت از دست رفته مسلمانان گردید.

به دیگر سخن، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامی را در جامعه زنده کرد و بر کالبد نیمه جان و بی‌رمق مسلمانان روح حق طلبی دمید. اکنون برای روشن شدن این حقیقت به برخی از قیام های حق طلبانه شهرهای مدینه و کوفه به عنوان دو مرکز اصلی حجاز و عراق در حد این مقال کوتاه اشاره می‌کنیم.

برخی از قیامهای متاثر از قیام امام حسین ـ علیه السلام

۱ ـ شورش مردم مدینه

قیام مردم مدینه یا جنگ حره یکی از مهم‌ترین مظاهر انقلاب روحی مسلمانان و آمادگی برای قیام علیه امویان بود. این قیام به سال ۶۲ هجری به وقوع پیوست. (۲۴) ماجرا از این قرار بود که وقتی والی یزید در مدینه (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) خواست طبق سنوات گذشته صوافی (مالیات ویژه خلیفه) گندم و خرما را از مردم مدینه بگیرد و برای دارالخلافه یزید بفرستد، آن‌ها ممانعت کردند. (۲۵)

قبل یا بعد از این ماجرا عده‌ای از نمایندگان مردم مدینه به شام رفتند و بی‌مبالاتی یزید را نسبت به دین از نزدیک دیدند. این موضوع موجب تحریک احساسات دینی آنان شد به گونه‌ای که هنگام بازگشت به مردم گفتند: «یزید دین ندارد، شرب خمر می‌کند، طنبور می‌زند و کنیزان نزدش می‌نوازند و با سگ‌ها بازی می‌کند». (۲۶)

در پی این وقایع، مردم به خشم آمده، امویان را سنگسار نموده از شهر بیرون کردند. (۲۷)

این حرکت از مردم مدینه بسیار حیرت انگیز بود، زیرا آن‌ها بر لاف مردم کوفه گرایش شیعی چندانی نداشتند. آن‌ها‌‌ همان کسانی بودند که هنگام حرکت امام حسین ـ علیه السلام ـ از مدینه به خاطر ترس از بنی امیه از همراهی با آن بزرگوار خودداری کرده بودند. ولی دو سال پس از شهادت آن حضرت خود در برخورد با بنی امیه پیش قدم شدند.

۲ ـ قیام توابین

شیعیان کوفه پنج سال پس از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ به سال ۶۵ هجری (۲۸) به فرماندهی «سلیمان بن صرد خزاعی» و همکاری بزرگانی چون مسیب بن نجبه، عبدالله بن سعد بن نفیل، رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال، «نهضت توابین» را بر پا نمودند. (۲۹) آن‌ها از کاهلی خویش در یاری سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ در جنگ با بنی امیه سخت پشیمان گردیده و توبه خود را جنگ با آنان تا سر حد کشته شدن قرار دادند. (۳۰) آن‌ها تقریبا با چهار هزار نیروی جنگی از کوفه حرکت کردند، (۳۱) ابتدا به زیارت قبر سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ در کربلا رفتند و از سستی خویش در مبارزه با بنی امیه و یاری ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ با اشک و آه توبه کردند، سپس یکایک با آن حضرت وداع کرده (۳۲) به سوی شام به راه افتادند.

وقتی با سپاه اموی روبه رو شدند، در مقابل پیشنهاد شامیان که از آن‌ها خواستند با عبدالملک مروان بیعت کنند، بدون هیچگونه نرمشی گفتند: باید عبیدالله بن زیاد را تسلیم و عبدالملک را عزل کنید و حکومت را به اهل بیت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بسپارید. (۳۳)

توابین پس از چند روز جنگ شجاعانه ـ که در مراحل اولیه با پیروزی آنان همراه بود ـ (۳۴) سرانجام به علت ملحق شدن نیروهای تازه نفس به سپاه اموی شکست خوردند و اکثریت قاطع آن‌ها به شهادت رسیدند. (۳۵)

توابین همانهایی بودند که از ترس بنی امیه و ابن زیاد از یاری سید الشهداء ـ علیه السلام ـ سرباز زدند، ولی پس از شهادت ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ جبه‌های ذلت را از تن بیرون کرده مردم را به احیای قرآن و ارزشهای ناب عصر نبوی و خونخواهی اهل بیت علیهم السلام دعوت کردند؛ همان‌ها که با یزید دست بیعت داده و از ترس بنی امیه مه‌مان خویش را بدست گرگهای درنده کوفه سپردند، حال چنان شهامتی یافتند که اموی‌ها را بی‌دین و لامذهب می‌خواندند و تا پای جان در مساف با آن‌ها ایستادگی کردند.

عبیدالله بن عبدالله سخنگوی توابین هنگام فراخوان مردم به جهاد می‌گفت: «انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه و الطلب بدماء اهل بیته و الی جهاد المحلین والمارقین فان قتلنا فما عندالله خیر للابرار و ان ظهرنا رددنا هذا الامر الی اهل بیت نبینا؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به خونخواهی اهل بیت او و جهاد با پیمان شکنان و خارج شوندگان از دین دعوت می‌کنم. پس اگر کشته شویم، آنچه نزد خداست برای پاک سیرتان بهتر و اگر پیروز گردیم، امر حکومت را به اهل بیت پیامبرمان باز می‌گردانیم». (۳۶)

جملات فوق برانگیخته شدن غیرت مذهبی و عزت اسلامی توابین را به روشنی نشان می‌دهد و این نتیجه تأثیر خون سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ بود که روح خروش دینی را در کالبد مرده و بی‌جان شیعیان کوفه دمید، به طوری که هنگام ترک کوفه برای نبرد با سپاه ابن زیاد فریاد می‌زدند: «انا لا نطلب الدنیا و لیس ل‌ها خروجنا؛ (۳۷) ما طالب دنیا نیستیم و قیام ما برای دنیا نیست».

توابین به خاطر یاری نکردن سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به شدت احساس شرم و ذلت می‌کردند و تنها راه پاک شدن خود را شرکت در حماسه‌ای خونین و آزاد مردانه در مقابل بنی امیه می‌دیدند، از این روی در میدان نبرد چنین رجز می‌خواندند؛

ارحم الهی عبدک التوابا

ولاتؤاخذه فقد انابا

یا رب انی تائب الیکا

قد اتکلت شدتی علیکا (۳۸)

پروردگارا! به بنده تائب خویش رحم کن و او را بازخواست مفرما که [از گناهان خویش نادم است و] زاری می‌کند.

ای پروردگار من! به سوی تو توبه می‌کنم و در گرفتاریم بر تو توکل می‌نمایم».

۳ ـ قیام مختار

پس از قیام توابین به سال ۶۵ (۳۹) هجری قیام مختار با حمایت خیل کثیری از مردم کوفه به خصوص موالی و غلامان تهی دست کوفه آغاز گردید که تا سال ۶۷ هجری استمرار یافت. این قیام در ماهیت خود اهدافی چون احیای قرآن و سنت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و تقاص از قاتلان سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ را تعقیب می‌کرد

مختار اشراف کوفه را که در خلال نهضت عاشورا به عبیدالله بن زیاد پیوسته، زمینه شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ را فراهم آوردند، سرکوب کرد و به سال ۶۷ هجری لشکری به فرماندهی ابراهیم بن مالک اش‌تر به جنگ با امویان به طرف شام فرستاد. ابراهیم در موصل پس از نبرد سختی سپاه دوازده هزار نفری عبیدالله بن زیاد را شکست داد و او را به هلاکت رساند.

آن‌ها با شعارهایی چون «یا لثارات الحسین؛ ‌ای قوم بیایید برای انتقام خون حسین»؛ سنت اهل بیت علیهم السلام را زنده نمودند و شاید از همین رو شیعیان از هر سوی به مختار پیوستند. این موضوع نشانگر آنست که در جامعه آمادگی فراوانی برای ظلم ستیزی و احیای اصالتهای عصر نبوی ایجاد شده بود و مختار از این فرصت استفاده کرد و بر پا کنندگان فاجعه عاشورا را یکی پس از دیگری تعقیب و به قتل رساند. از این رو اهل بیت علیهم السلام در کلماتشان از وی تعریف کرده‌اند. وقتی سر عبیدالله بن زیاد معلون را برای امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرستادند، بنا به نقلی، حضرت فرمودند: «جزی الله المختار خیرا؛ (۴۵) خدا به مختار جزای خیر بدهد».

و یا امام باقر ـ علیه السلام ـ در موردش فرمود: «فانه قتل قتلتنا و طلب بثارنا؛ (۴۶) او قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت».

حرکت مختار نماد روشنی از خودآگاهی و بیداری کوفیان در قبال ظلم و فساد بنی امیه است. در حقیقت قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ از یک سو برای همه ثابت کرد که خلافت بنی امیه خلافت جور و حکومت کفر است و از سوی دیگر روح شهادت طلبی و شجاعت و پایمردی را در مسلمانان زنده نمود. از این رو به آسانی از قیامهای ضداموی که در حقیقت قیام علیه کفر و نفاق بود استقبال کرده و ترس از دست رفتن جان و مال و زندگی، جلودارشان نبود.

ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ با حماسه خویش مرز حق و باطل را جدا کرد و در پی شفاف شدن مرز‌ها در جامعه دو دسته نمایان شدند، عده‌ای به جبهه حق و عده‌ای دیگر به جبهه باطل ملحق گردیدند. آنان در جریان قیام مختار و توابین و زید بن علی و غیره روبروی هم ایستادند در حالی که قبل از شهادت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ چنین قیامهایی را مشاهده نمی‌کنیم، مگر قیام حجر بن عدی که بسیار محدود بود.

گرچه قیام‌هایی چون قیام توابین و مختار و زید بن علی برخی دیررس یا زودرس بودند و بعضی از رنگ و لعاب قیامهای اصیل شیعی برخوردار نبوده‌اند، ولی غالبا ماهیت آن‌ها ماهیت ظلم ستیزانه و حق طلبانه‌ای بود که برای مبارزه با مفاسد حکومت شکل گرفت و به همین دلیل موجب عزت مسلمانان گردید.

آنچه بدان اشاره شد نمونه‌هایی از قیامهای متأثر از قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ بود و الا در طول تاریخ اسلام، قیامهای زیادی صورت گرفته است که نشات گرفته از قیام و عزت خواهی امام حسین ـ علیه السلام ـ است. نمونه بارز این قیام‌ها و انقلاب‌ها، انقلاب شکوه‌مند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله است که نه تنها موجب عزت مردم ایران بلکه زمینه عزت و افتخار جهان اسلام را فراهم آورد.

حاصل سخن

سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ با شهادت خویش چند هدف بسیار گران سنگ را محقق نمود.

نخست اینکه اساس دین را از خطر اضمحلال و نابودی نجات داد و مرز میان اسلام حقیقی را با آنچه در آن روزگار به نام اسلام معروف و موصوف بود جدا کرد.

دوم آنکه زمینه بیداری امت اسلامی را فراهم ساخت، چرا که تا قبل از این تاریخ مردم در حیرت ضلالت و گمراهی به سر می‌بردند و فرهنگ جاهلی در تار و پود رفتار و گفتارشان تنیده بود و گمان می‌کردند که اسلام با سکوت در مقابل ظلم و فساد همخوانی و با بی‌تفاوتی نسبت به منکرات سازگاری دارد.

سوم با بیدار کردن وجدان مسلمانان، زمینه تبیین مبانی و فروعات اسلام اصیل را در مقابل اسلام بدیل فراهم نمود، بطوری که پس از شهادت آن بزرگوار دل‌ها متوجه وجود نورانی امام سجاد ـ علیه السلام ـ گردید و مختار برای مشروعیت بخشیدن و استحکام پایه قیام خویش به امام سجاد ـ علیه السلام ـ متوسل شد.

چهارم آنکه خون سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ روحیه شهادت طلبی و شهامت مبارزه با بنی امیه را زنده کرد و این امر خود زمینه ساز قیامهای متعدد ضد اموی گردید و قیامهای بزرگی در تاریخ اسلام به پیروی از قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ برای رهایی، آزادی و استقلال مسلمانان از دست حاکمان مستبد و فریبکاران جهانی صورت گرفت.

 
منبع: تابناک
چاپ خبر



تصاویر: